|
شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 11:54 :: نويسنده : فاطمه
اگه یه روز کسی بهت گفت : دوست دارم سعی نکن بهش بگی دوسش داری اگه گفت : عاشقته سعی نکن عاشقش شی... اگه گفت : همه ی زندگیش تویی سعی نکن همه ی زندگیت بشه... چون... یه روز میاد وبهت میگه ازت متنفرم اون موقع تو نمی تونی سعی کنی ازش متنفر بشی... ![]()
شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 11:42 :: نويسنده : فاطمه
يه روزي يه دخـــــــــتري بود به نام فرشته با هزاران آرزوي قشنگ و هزاران رؤياي زيايي كه توي ذهنش واسه خودش ساخته بــــــــــود . فرشته ي قصه ما يه كبوتر داشت كه خيلي دوسش داشت و هميشه براش دونه مي پاشيد و ازش نگهداري مي كــــــــــــرد تا مبادا اتفاقي براي كبوتـــــــــــر قشنگش بيافته و پرنده زيباش تنها بمــــــــــونه هـــــــــــر لحظه به يادش بود و هيچ وقت از يادش غافل نمي موند . فرشته يه دختر خيلي شـــــــــــــاد و سرحال و سر زنده بود و هزاران جور فكراي رنگارنگ در ذهنش می ساخت و زندگي رو زيبــــــــــا مي ديد اما يك شب طوفان سختي گرفت و باد و بارو و طوفان دل فــــــــــرشته رو لرزوند . فرشته خيلي دلش واسه كبوتــــــــــرش شور ميزد آخه از وقتي طوفان شروع شده و بود و همه جا رو بهم ريخته بـــــــــــــود خبري از كبوتــــــــــر نبود و فرشته زار زار گــــــــــريه مي كرد و براي پرنده اش دعا مي كـــــــــــــــــرد بعــــــــد از طوفان سخت و طاقت فرسا فــــــــــرشته ديگه خيلي تنهـــــــــا شده بود آخه ديگه كبــــــوتري نداشت و پرنده اونو تنهــــــــا گذاشته بود . حالا شب و روز چشــــــم مي دوخت به پنجره تنهاي اش و اشك مي ريخت اما ديگه خبري از هزاران هزار آرزوي قشنگ و رؤيايي اش نبود فـــــــــــرشته خيلي تنها و غــــــــــــريب بود و دلش مي خواست بمـــــــــيره و از اين زندگي خسته كننده و بيهـــــــــوده راحت بشه . حالا ديگه هيچ پرنده ي نمي تونست جاي پرنده ي فــــــــــــرشته رو بگيره و ديگه هيچ آرزوي قشنگ و زيبايي براي زندگي كـــــــــردن نمونده بود فرشــــــــــــته تنها و غمگين به پنجــــــــــره خيره شد تا شايد به ياد خاطرات گذشته باز هم اشك بريزه و در تنهايي و ســـــــــكوت فـــــــــكر كنه ......
ممنوووووووووووووووووووووووووووووون نظر یادتون نره آخه خداییش مگه یه نظر دادن چقدر از وقتتون رو میگیره ![]()
شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 11:21 :: نويسنده : فاطمه
رفتيم غار عليصدر به رفيقم خفاش نشون دادم،
تو صف پمپ گازمنتظرم تا نوبتم بشه ، يارو زده به شيشه ميگه: شماهم ميخواي گازبزني؟
با ماشين رفتم كنار يه پيرزنه كه كلي باردستشه! ميگم : حاج خانوم جايي ميرين؟ برسونمتون…
بابام داره باشير و دوش حموم ور ميره ، سه ساعت بدون پیرهن دم درحموم يه لنگه پا وايسادم!
دارم چایی می خورم داغ بود سوختم داداشم می پرسه سوختی؟ می گم پـــ نه پـــ رفتم مرحله بعد!!!
دوستم تو خونه خوابيده بود داداشم اومد میگه خوابه؟ گفتم: پ نه پ رو اسكرين سيوره لگد بزنى روشن ميشه!!!
داشتم یه گربه رو تو سبد می بردم صدای میو میوش کل خیابون رو برداشته بود …
مامانم زنگ زده میگه: کجایی؟
به مامانم میگم: نمیخوای واسم آستین بالا بزنی؟
رفتم سلماني آرايشگر ازم ميپرسه موي سرتو كوتاه كنم؟ ممنوووووووووووووووووووووووووووووون نظر یادتون نره آخه خداییش مگه یه نظر دادن چقدر از وقتتون رو میگیره ![]()
جمعه 29 دی 1391برچسب:, :: 13:53 :: نويسنده : فاطمه
نکته که در مورد لباس پوشیدن باید رعایت کنید .
![]()
جمعه 29 دی 1391برچسب:, :: 13:46 :: نويسنده : فاطمه
لباس عروس باحجاب ۲۰۱۳ لباس عروس باحجاب ۲۰۱۳ لباس عروس باحجاب ۲۰۱۳ عکس جدیدترین لباس عروسدر این مجموعه نمونه هایی از جدیدترین مدل لباس های عروس را تماشا کنید ، امیدواریم خوشتان بیاید .
عکس لباس عروس
عکس لباس عروس
عکس لباس عروس
عکس لباس عروس
عکس لباس عروس
عکس لباس عروس
عکس لباس عروس
ممنوووووووووووووووووووووووووووووون نظر یادتون نره آخه خداییش مگه یه نظر دادن چقدر از وقتتون رو میگیره ![]()
پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 21:25 :: نويسنده : فاطمه
ممنوووووووووووووووووووووووووووووون نظر یادتون نره آخه خداییش مگه یه نظر دادن چقدر از وقتتون رو میگیره ![]()
پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 21:13 :: نويسنده : فاطمه
گریه میکنند چون گریه کلید بهشته 2 وقتی قهر میکنند زود اشتی میکنند چون کینه ندارد 3چیزی را که میسازند زودخراب میکنندچون به دنیا دلبستگی ندارند 4با خاک بازی میکنند چون تکبر ندارند 5خوراکیشون رو زود میخورندوبرای فردا نگه نمیدارند چون ارزوهای دراز ندارند ![]()
یک شنبه 24 دی 1391برچسب:, :: 15:54 :: نويسنده : فاطمه
از یک عاشق شکست خورده ای پرسیدم : بزرگترین اشتباه ؟ گفت : عاشق شدن گفتم بزرگترین شکست ؟ گفت : شکست عشق گفتم بزرگترین درد ؟ گفت : از چشم معشوق افتادن گفتم بزرگترین غصه ؟ گفت : یک روز چشم های معشوق رو ندیدن گفتم بزرگترین ماتم ؟ گفت : در عزای معشوق نشستن گفتم قشنگترین عشق ؟ گفت : شیرین و فرهاد گفتم زیباترین لحظه ؟ گفت : در کنار معشوق بودن گفتم بزرگترین رویا ؟ گفت : به معشوق رسیدن پرسیدم بزرگترین آرزوت ؟ اشک تو چشماش حلقه زد و با نگاهی سرد گفت : مرگ ممنوووووووووووووووووووووووووووووون نظر یادتون نره آخه خداییش مگه یه نظر دادن چقدر از وقتتون رو میگیره![]()
چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, :: 18:11 :: نويسنده : فاطمه
ادامه مطلب ... ![]()
چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, :: 18:9 :: نويسنده : فاطمه
تمام لحظه هاي شيرين زندگي ام خاطرات باتوبودن است . ![]() ![]() |